معنی سرود اوستایی

فرهنگ فارسی هوشیار

اوستایی

(صفت) منسوب به اوستا. یا زبان اوستایی


سرود

‎ آواز نشاط انگیز یا مهیج (انسان پرنده) نغمه، شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی. یا سرود پارسی. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود شاهنشاهی. سرود حاکی از ستایش شاه. یا سرود ماورا ء النهری. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود ملی. سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است.

تعبیر خواب

سرود

سرود گفتن درخواب، سخن باطل بود. اگر بیند که سرود می گفت، دلیل است که سخن باطل گوید و بدو غم و اندوه رسد. اگر بیند که سرود با نواها می زد، دلیل مصیبت بود. اگر بیند که سرود می گفتند و او می شنود، دلیل که سخن دروغ شنود. - محمد بن سیرین

دیدن سرود در خواب، بزرگان را دلیل رسوائی بود و درویشان را دلیل غم و اندوه بود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

سرود گفتن درخواب برشش وجه بود. اول: کلام باطل. دوم: غم و اندوه. سوم: مصیبت. چهارم: رسوائی. پنجم: جنگ. ششم: علم و حکمت آموختن. - امام جعفر صادق علیه السلام

لغت نامه دهخدا

سرود

سرود. [س ُ] (اِ) پهلوی «سرت »، «سروت » (رجوع کنید به سرودن)، بلوچی «سروده » (موسیقی)، افغانی «سرود» (تصنیف، آهنگ)، اوستا «سراوته » (استماع) (رجوع کنید به هوبشمان ص 735). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سخن. (برهان). سخن سرودن و سرائیدن. (آنندراج):
مردمان را خرد و رای بدان داد خدای
تا بدانند بد از نیک و سرود از قرآن.
فرخی.
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که میگویند ملاحان سرودی.
سعدی.
|| خوانندگی و گویندگی مرغان و آدمیان. (برهان). نغمه. (غیاث) (جهانگیری). غناء. (السامی) (دهار) (از نصاب الصبیان). گویندگی و خوانندگی. (رشیدی). نغمه و آواز. (انجمن آرا) (آنندراج):
رودکی چنگ برگرفت و نواخت
باده انداز کو سرود انداخت.
رودکی.
هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو
جز که از فریاد و زخمه ت خلق را کاتوره خاست.
رودکی.
سرکس بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسایی.
همی خورد هر کس به آواز رود
همی گفت هر کس بشادی سرود.
فردوسی.
سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنونش خوانی تو دادآفرید.
فردوسی.
من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود
به سرکوی سرود است مرا گم شده فر.
فرخی.
چنین گویند که آن هوش گرشاسب است حجت آرند به سرود کرکوی بدین سخن. (تاریخ سیستان).
از سخن چیز نیاید بجز آواز ستور
مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 196).
گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.
ناصرخسرو.
گر سرودی بر مراد خویش گوید کودکی
جز که خواری چیز ناید ز اوستادش جز جفا.
ناصرخسرو.
طنبوری هشت رود ساخته اندهمی زدند و سرود همی گفتند و نشاط همی کردند. (مجمل التواریخ).
حنجره در سرود نیک آید
جامه ٔ غم کبود نیک آید.
سنایی.
خروش و جوش تو از بهر بود و نابود است
که از سرودگروهی است شورش و غوغا.
خاقانی.
سرود پهلوی در ناله ٔ چنگ
فکنده سوز آتش در دل سنگ.
نظامی.
نوای نظم او خوشتر ز رود است
سراسر قولهای او سرود است.
نظامی.
ز دوستان آواز رود و بانگ سرود
بر آسمان شده وز دشمنان نفیر انین.
سعدی.
ساقی بصوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم.
حافظ.
در آسمان نه عجب گر بگفته ٔ حافظ
سرود زهره برقص آورد مسیحا را.
حافظ.
|| رقص و سماع. (برهان). سماع. (صحاح الفرس) (غیاث) (السامی).
- امثال:
سرود به مستان یاد دادن، مثلی است مشهور، در مقامی گویند که شخصی کاری را که بدان اشتغال میداشت از چندروز فراموش کرده باشد و به تقریبی کسی به او یاد دهد و این دادن سبب ترغیب و تحریک او گردد بر آن امر. (آنندراج):
بذوق ناله ای امروز میتوان جان داد
که عندلیب سرودی به یاد مستان داد.
میرزا مفاخرحسین ثاقب (از آنندراج).

سرود. [س َرْ وَ] (اِ) سرواد که نظم و نثر و شعر و افسانه و قصه باشد. (برهان).


تاریخ اوستایی

تاریخ اوستایی. [خ ِ اَ وِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) پیرنیا در تاریخ ایران باستان آرد: اطلاعات ما راجع به این موضوع همین است که در زمان داریوش اول حساب اوستایی معمول نبود زیرا اسامی نه ماهی که در کتیبه ٔ بزرگ بیستون ذکر شده غیر از اسامیی است که در دوره ٔ اشکانیان و ساسانیان متداول بود. اسامی مذکور در کتیبه از این قرار است:
برای سه ماه پائیز: باغ یادیش، اَدوک نیش آثریادی. برای سه ماه زمستان: انامک، مرغ زن، وی یخن. برای سه ماه بهار: گرم پد، ثورواهر، ثای گرچیش... بعضی تصور میکنند که بعدها داریوش اول تاریخ اوستایی را قبول و آنرا رسمی کرد ولی سندی نداریم زیرا شاهان هخامنشی غیر از داریوش تاریخ را ذکر نکرده اند و تاریخ او بماهها محدود است. مسکوکات هم چنانکه میدانیم بی تاریخ است. چیزی که جالب توجه میباشد این است که اسم یکی از زنان داریوش سوم را آبان دخت مینامند و آبان هشتمین ماه تقویم اوستایی است. بعضی از اسم انامک که به معنی بی نام است تصور می کردند که این اسم در سالهای کبیسه برای ماه سیزدهم استعمال میشده ولی این نظر صحیح نیست زیرا داریوش در دو سال متواتر این اسم را ذکر کرده و واضح است در دو سال پی درپی ممکن نبود سال کبیسه باشد. انامک بمعنی ماه خدایان بی نام است... راجع به این موضوع که در دوره ٔ هخامنشی مبدأی برای تاریخ بوده یا نه و اگر بوده از چه واقعه آنرا حساب میکردند اطلاعی نیست ولی چون در بابل ابتدای سلطنت هر شاهی را مبداء میدانستند، و نظر به اینکه پارسیهاو مادیها چیزهای زیاد از بابلی ها و آسوریها اقتباس کردند گمان قوی میرود که در دوره ٔ هخامنشی هم همین ترتیب رعایت میشده ولی این نکته را نیز باید در نظر داشت که روی سکه ها تاریخ نگذاشته اند. (ایران باستان ج 2 صص 1498- 1499). رجوع به تاریخ اوستایی جدید و تاریخ اوستایی قدیم شود.


زبان اوستایی

زبان اوستایی. [زَ ن ِ اَ وِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) زبان کتاب اوستا است و یکی از اصول و پایه های زبان ایران است. این زبان خاصه قسمتهای قدیم آن (گاته) بسیار کهنه بنظر میرسد و مانند زبان سنسکریت و عربی دارای اعراب است یعنی اواخر کلمات از روی تغییر عوامل تغییر میکرده است. همچنین دارای علایم جنسی وتثنیه بوده است. (سبک شناسی بهار ج 1 ص 14). رجوع به ص 6 تا 13 همان کتاب و نیز به مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین، و مقدمه ٔ لغت نامه ص 60 و «ایران » و «اوستا» شود.


تاریخ اوستایی ...

تاریخ اوستایی جدید. [خ ِ اَ وِ یی ِ ج َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حساب زمانی که سال آن دوازده ماه سی روزی و پنج روز اندرگاه داشته باشد. تقی زاده در کتاب گاه شماری برای این تاریخ نام «گاه شماری اوستایی جدید» را انتخاب کرده و آرد:... بهترین اصطلاح برای این حساب زمان که سال 365 روز با 12 ماه سی روزه و پنج روز اندرگاه داشته «گاه شماری اوستایی جدید» است.... در دوره ای که این گاه شماری رسماً جاری بود دونوع سال ثابت و سیار یا به اصطلاحی که معمول داشتیم سال بهیزکی و سال ناقصه پهلوبپهلو جریان داشته است... (گاه شماری ص 40).... سال ایرانی در عهد بالنسبه قدیم یعنی حتی پیش از دوره ٔ ساسانیان هم 365روزه بوده است و این فقره از شهادت... کورتیوس مورخ یونانی از قرن اول مسیحی بطور وضوح بدست می آید. بدیهی است که این سال همان سال ناقصه است که ما به اسم سال اوستایی جدید نامیدیم و چون 365 روز تمام بدون کسر اضافی حساب می شد در هر چهار سال تقریباً بیک روز از سال شمسی حقیقی کمتر می آمد. (گاه شماری ص 52). محتمل است که پس از افتادن مصر بدست ایرانیها در عهد کمبوجیه و آشناشدن آنان با اصول تمدن عالی و بسیار قدیم مصر و مخصوصاً پس از اصلاحات داریوش در ایران... گاه شماری ساده و منظم مصری که نزدیک بسال شمسی حقیقی بود و در بادی نظر محتاج به کبیسه نمی آمد نظر ایرانیان را که در بسیاری از امور مدنی مشغول اصلاحات... بودند جلب کرده و آن را بر سالی که در آن هر دو سه سال ماهها از موقع اصلی خودشان یک ماه جلوتر می افتاد (یا سالی که هرشش سال یک ماه کبیسه داشت) ترجیح دادند و مخصوصاً سرراست بودن حساب و 30روزه بودن همه ٔ ماهها و عدم حاجت بحساب افزودن و کاستن و مطلوب بودن آن برای عامه وهم برای امور مذهبی و حساب ایام مخصوص برای آئینهای آن پسندیده و آن را اقتباس و در ممالک ایران مجری داشتند... این گاه شماری جز در موقع آغاز سال در تمام کیفیات و جزئیات سوادی از تقویم مصری است: ماهها سی روز، بودن خمسه ٔ مسترقه در آخر سال، اسم داشتن روزهای ماه، انتساب هر روز بیک فرشته ٔ موکل و موسوم شدن به اسم او، جشن گرفتن روزهایی که اسم ماه و روز تصادف و تطابق میکند، نامیده شدن روز 19 ماه اول به اسم خود همان ماه (عید توت و عید فروردگان در 19 فروردین)، داشتن کبیسه ٔ خصوصی در محافل روحانی و دولتی و سال ثابتی در بین خود آنها و همچنین دوره ٔ 1460ساله ٔ شعرایی نظیر دوره ٔ 1440ساله ٔ ایرانی برای عودت سال سیار بموقع اصلی خود عیناً در هر دو گاه شماری یکی است... (گاه شماری صص 115-117).... در این گاه شماری که ما آنرا «گاه شماری اوستایی جدید» نامیدیم ایام ماه با عدد شمرده نمیشد بلکه هر یک اسمی داشته و با اسامی معین میشد... ولی در سال اوستایی جدید روزها جز به اسم و آنهم اسم مذهبی شمرده نمیشدند... (گاه شماری حاشیه ٔ 247 ص 116). این گاه شماری علاوه بر ترتیب سال و ماه شماری که از مصر اقتباس شده دارای خصایص و رنگ نمایان مذهبی مزدیسنی است و مخصوصاً ماهها و روزها و اعیاد مربوط به خدا و فرشتگان زردشتی و ایزدها و آئین های دینی اوستایی هستند. روزهای ماه بچهار دسته ٔ متوالی تقسیم میشود که هر کدام از هفت الی هشت روز است و در اول هر دسته اهورمزد واقع و تکرار شده است. دسته ٔ اولی از آن به اسم امشاسپندان برحسب ترتیب اصلی آنهاو دسته ٔ دومی به اسم عناصر بعلاوه ٔ گاو باستانی و سومی و چهارمی به اسامی قوای اخلاقی و طبیعی نامیده شده اند، ماهها نیز به اسم خالق (دی) و امشاسپندان و میترا و آتش و آب و فروهر و تیشتریا است. فقط نکته ٔ جالب نظر آنست که ماه خدا در اول سال قرار ندارد و امشاسپندان بترتیب اصلی و معروف خود پشت سرهم قرار نگرفته و بی ترتیب در ماهها پراکنده اند. (گاه شماری ص 119).... برقراری این گاه شماری مصری بطور رسمی در تمام ممالک ایران ظاهراً در اواخر سلطنت داریوش اول هخامنشی بعمل آمده است ولی جای سؤال است که آیا این گاه شماری را اولین مرتبه داریوش برقرار کرد یا قبل از آن درمیان قوم زردشتی اتخاذ و جاری شده بود و بر اثر انتشار کیش مزدیسنی در ایران آن گاه شماری از طرف دولت شاهنشاهی رسماً پذیرفته و در مملکت مقرر و رایج گردید. توأم و مربوط بودن این سال و ماه با آئین های مذهبی زردشتی مؤید این خیال میشود که این گاه شماری از طرف مؤسس دین یا محافل عالیه ٔ روحانی برقرار شده باشد خصوصاً که روایات مآخذ زردشتی و اوایل دوره ٔ اسلامی تأسیس این سال و ماه و کبیسه ٔ 120ساله یا 116 سال آن را بدین زردشتی و بعضی بخود زردشت نسبت میدهند.
... بیرونی تأسیس کبیسه را با عمل کبیسه ٔ اولی بخود زردشت اسناد داده و مبداء را از او میداند ولی اگر در واقع تأسیس کبیسه از او بوده چطور ممکن بود که بعضی اقوام زردشتی مانند خوارزمیان و سغدیان و ارمنیها کبیسه ٔ مزبور رااجرا ننموده و بحکم مؤسس دین خود عمل نکرده باشند.
مبداء تاریخ اوستایی جدید - فروض مختلف راجع بمنشاء گاه شماری اوستایی جدید: با وجود این در هر حال این فرض کاملاً دور از عقل و قیاس نبوده و نمی توان بطور قطعی آن را مردود و مستبعد شمرد و بهر تقدیر اقلاً ذکر آن بیفایده نیست. بنابر فرض مزبور باید چنان پنداشت که اسلاف قوم اوستایی ترتیب سال و ماه شماری مصری را... مدتی قبل از عهد هخامنشیان (و شاید هم در عهد خود زردشت یا حتی قبل از او) اخذ کرده و دیماه را با تطبیق به اول توت ماه مصری آغاز سال قرار داده و خمسه ٔ مسترقه را به آخر ماهی که قبل از دی بوده الحاق کرده باشند و داریوش در موقعی که اول فروردین بسیر قهقرایی مطابق اعتدال ربیعی افتاده بود این گاه شماری را در ایران رسمی ساخته و خمسه را یا یک باره از آخر آذرماه که تا آن وقت آخر سال بوده و به آخر اسفندارمذ که در آن موقع آخر سال قرار داده شد نقل و فروردین ماه را ماه اول سال قرار داده وکبیسه ای برقرار کرد که پس از آن در آخر هر دوره ٔ 120ساله (یا هر116 سال) مجری و یک ماه بر سال اضافه و خمسه یک ماه عقب تر برده شد (در واقع بنابر این تقدیراین موقع اولین انتقال خمسه ٔ مسترقه از محل اصلی خود و مبداء اتخاذ فروردین برای اول سال بوده است) و یا آنکه اصلاً ترتیب کبیسه هم قبلاً و از ابتدا دایر بوده و بهمان سیاق که بعدها دیده میشود خمسه ٔ مسترقه بتدریج و در آخر هر دوره ٔ 120ساله عقب تر رفته و در موقع رسمی ساختن این سال در ایران و قرار دادن اول سال در اول فروردین در زمان داریوش خمسه به آخر اسفندارمذ رسیده بوده است (یعنی بعد از کبیسه ٔ سوم بوده). بر فرض صحت این حدس که بواسطه ٔ قلت ارتباط ایران شرقی (مهد اوستا و قوم اوستایی) با مصر جز با فرض اقتباس بالواسطه خالی از اشکال نیست ممکن است چنین تصور نمود که این کار در حدود سال 875 ق. م. واقع شده که درآن سال هم اول توت ماه مصری در اعتدال ربیعی (30 مارس رومی) بوده و هم تقریباً مطابق اول ماه قمری بوده است و نیز شاید این تاریخ با ایام زندگی خود زردشت نیز مصادف باشد چنانکه بعضی آنرا در قرن نهم مسیحی فرض کرده اند. لکن برای صحت حساب راجع به این فرض و مبداء قرار دادن سنه ٔ 875 ق.م. لازمست که فرض شود که در موقع اتخاذ رسمی سال اوستایی جدید، اول فروردین به پنج روز قبل از اعتدال ربیعی رسیده بوده و خمسه ٔ مسترقه تا آن موقع در آخر آذرماه بوده است و اینکه داریوش در آن موقع خمسه را در آخر اسفندارمذ قرار داد بدون آنکه در آن سال خمسه ٔ آخر آذرماه را حذف کرده باشدبلکه یک خمسه ٔ دیگر نیز به آخر اسفندارمذ اضافه و الحاق نموده و از سال آینده در آخر آذرماه دیگر خمسه وجود نداشته است ورنه حساب درست درنمیآمد. این فرض با بعضی قرائن دیگر موافقت میدهد از آنجمله با بودن اول فروردین اساساً در اول تابستان و اجرای کبیسه برای نگاه داشتن آن ماه در آن نقطه که بیرونی ادعا می کند، چه اگر در بدو امر اول دیماه در اعتدال ربیعی بوده باشد اول فروردین تقریباً در آغاز تابستان واقع میشود. ثانیاً با کبیسه ٔ 116ساله که مآخذ عربی قدیم ذکر می کنند و بودن کبیسه ٔ اخیر در عهد یزدگرد اول که بیرونی در آثارالباقیه ذکر می کند، چه در این صورت کبیسه ٔ یازدهم (از مبداء 875 ق.م.) یعنی کبیسه ای که نوبت تکرار آبان ماه و انتقال خمسه ٔ مسترقه به آخر آن ماه بوده از قرار هر 116 سال یک ماه وقتی که از دی شروع شده باشد در 401 م. یعنی سال سوم سلطنت یزدگرداول واقع میشود... (گاه شماری صص 123-124). رجوع به کتاب گاه شماری تقی زاده صص 115-147 شود.

تاریخ اوستایی قدیم. [خ ِ اَ وِ یی ِ ق َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آقای تقی زاده در گاه شماری آرند: اولین شکل گاه شماری که از آن (قمری کبیسه دار) در قوم اوستایی خبر داریم و اثرش باقی است «گاه شماری اوستایی قدیم » است که مربوط بفصول شمسی است و بظن قوی سال قمری - شمسی، یعنی قمری کبیسه دار بوده است... سال اوستایی قدیم سال قمری - شمسی و آغاز آن اساساً انقلاب صیفی بوده که شباهت بسال قدیم هندی و سال شعرایی مصر و سال قدیم آتن داشته است، اولین ماه سال تیر بوده که به احتمال قوی اساساً با اولین هلال بعد از انقلاب صیفی شروع میشده و ستاره ٔ شعری در ظرف آن ماه درصبح طلوع می کرد و رهنمای قوافل و مسافرین بوده. جشن گاهنبار میذیوی شم که در آخر قسمت (فصل یا پیریارتو) واقع در بهار بود مقارن انقلاب صیفی بوده است و چون ماهها قمری بوده و ظاهراً با کبیسه ای در هر چند سال با سال شمسی تطبیق میشد بنابراین اول ماه تیر در ظرف سالهای غیرکبیسه جلوتر افتاده و تا چند روز قبل از انقلاب صیفی نیز میرسیده است و می توان فرض کرد در موقع تبدیل سال قمری بشمسی و تثبیت محل گاهنبارها و اعیاد دیگر در سال شمسی اول تیر، 15 روز قبل از انقلاب صیفی افتاده بود یعنی در واقع سال ماقبل آن خود سالی بود که (در صورت مداومت بسال قمری و عدم تغییر آن بشمسی) کبیسه لازم داشته است لکن بعلت تغییر اساسی در گاه شماری و اتخاذ سال شمسی ثابت گردانیده شده و بهمین جهت «میذیوی شم » در 15 تیر یعنی در همانجا که در آن وقت بوده ثابت مانده است و «میذیایری » که اساساً در انقلاب شتوی (وسط سال) واقع بود در اواسط ماه هفتم (یعنی دی) و بنابراین اعتدال ربیعی در اواسط ماه دهم (فروردین) بوده است. در صورت بودن انقلاب صیفی در 15 ماه چهارم از ماههای مزدیسنی بترتیب معروف یعنی ماه تیر اگر ماهها را در آن موقع قمری فرض کنیم انقلاب شتوی در روز 18 یا 19 ماه دهم یعنی دی و اعتدال ربیعی در روز 20 یا 21 ماه اول یعنی فروردین واقع میشود، و اگر ماهها را سی روزه شماریم اعتدال ربیعی در هر حال در روز 11 ماه اول و انقلاب شتوی بر فرض اینکه خمسه ٔ مسترقه قبل از آن واقع باشد در روز 10 یا 11 ماه دهم و بر فرض بودن خمسه ٔ مسترقه در آخر ماه دوازدهم در روز 15 یا 16 ماه دهم میافتد، اگرچه بنابر نص ّ عبارت بوندهشن که فرض مطابقت انقلاب صیفی با میذیوی شم متکی بر آنست اولین روز گاهنبار مزبور یعنی یازدهم تیر مبداء افزایش شب و کاهش روز است نه 15 تیر. فرض دیگری هم که می توان کرد آنست که تا موقع تبدیل سال قمری بشمسی اول تیرماه اساساً بعد از انقلاب صیفی بوده ولی پس از اتخاذ سال شمسی ناقصه چون سال سیار بود اول تیر بتدریج عقب مانده تا آنکه در موقع برقرار کردن کبیسه و تثبیت اعیاد مذهبی در سال بهیزکی به 15 روز قبل از انقلاب صیفی رسیده و اول فروردین به 11 روز قبل از اعتدال ربیعی افتاده بوده است، پس در چنین موقعی محل گاهنبارها در ماه ها تعیین و بعد بواسطه ٔ اجرای کبیسه ای اول فروردین در اعتدال ربیعی قرار داده شده و اول تیر در حوالی انقلاب صیفی ثابت گردیده ولی گاهنبارها همچنان در محل ثابت خودشان در ماهها مانده اند.
... اسم این سال یار بوده و چنانکه گفته شد بشش قسمت غیرمتساوی یا شش فصل (شش گاه) تقسیم میشد که هر کدام از آنها بزبان اوستایی «پیریارتو» خوانده میشد (یعنی قسمت سنوی) و در آخر هر یک جشنی که بعدها به اسم جشن گاهنبار (در پهلوی گاسانبار) معروف گردید گرفته میشد، این جشنها شاید بدواً یک روز بوده و بعدها پنج روزه شده اند، فصول شش گانه ٔ مزبور، با ترتیب وقوع آنها در سال اوستایی جدید ازمنه ٔ بعد (یعنی از اول بهار ببعد) بطوریکه در ادوار تاریخی معمول بوده است از قرار ذیل است:
1- «میذیوی زرمی » 45 روز از روز اول حمل یا اعتدال ربیعی تا روز چهل وپنجم بعد از آن (تقریباً تا 14 ثور). 2- «میذیوی شم » 60 روز از روز چهل وششم بعد از اعتدال ربیعی تا روز یکصدوپنجم بعد از آن (تقریباً 11 سرطان). 3- «پیتیش ههی » 75 روز از روز یکصدوششم بعد از اعتدال ربیعی تا روز یکصدوهشتادم بعد از آن (تقریباً تا 25 سنبله). 4- «ایاثرم » 30 روز از یکصدوهشتادویکم بعد از اعتدال ربیعی تا روز دویست ودهم بعد از آن (تقریباً24 میزان). 5- «مئیذیایری » 80 روز از روز دویست ویازدهم بعد از اعتدال ربیعی تا روز دویست ونودم بعد از آن (تقریباً تا 15 جدی). 6- «همسپث مئیذی » 75 روز از روز دویست ونودویکم بعد از اعتدال ربیعی تا روز سیصدوشصت وپنجم بعد از آن (تقریباً 30 حوت).
معانی اسامی فوق اصلاً دلالت بر روز یا روزهای آخر فصول دارد چه «میذیوی زرمی » یعنی وسط بهار و «میذیوی شم » یعنی نیمه ٔ تابستان و «پیتیش ههی » یعنی موسم خرمن و درو، و «ایاثرم » بنابر تفسیری که شد موقع برگشتن احشام از چراگاه و صحرا بخانه و جفت شدن گوسفندان است و «مئیذیایری » یعنی وسط سال و «همسپث مئیذی » ظاهراً بمعنی قربانیها (یااستراحت) است. در اوستا وصفی نیز برای هر کدام از اینها ذکر شده که مؤید همین مدلولات لغوی آنهاست، بدین قرار که درباب «میذیوی زرمی » گفته شد (آورنده ٔ شیر یا شیره) یعنی پرشیر و درباب «میذیوی شم » آمده: «وقتی که علف را در آن میبرند» و برای «پیتیش ههی » گفته شده: «آنگه گندم می آورد»... ولی بعدها از طرف مغان و موبدان با مدارج خلقت مخلوقات و آئینهای مذهبی بخصوص ارتباط داده شده... ظن قوی بر آنست که این قسمتها یکجا ایجاد نشده بلکه بدواً وقتی که سال فقط بدو فصل یعنی تابستان و زمستان تقسیم میشده دو گاهنبار که وسط این دو فصل را نشان میدهد و یا بعبارت صحیح تر آغازو نیمه ٔ سال را نشان میداده اند پیدا و معمول شده اندو شاید بعدها در ازمنه ٔ مختلف جشن موسم خرمن و چیدن میوه ها و جشن موسم ترک صحرا و جمعآوری محصول و اغنام و احشام در خانه ها و چادرها و جفت گیری حیوانات اهلی و جشن موسم قربانیها یا عید اموات و بالاخره جشن فصل سبزه و عسل و شیر بترتیب و تدریج ایجاد و معمول گردیده است... و یا آنکه بر طبق عقیده ٔ «کاما» چنانکه بیاید اگر از اصل «میذیوی شم » را در نیمه ٔ تابستان هفت ماهه بدانیم باید فرض کنیم که چهار گاهنبار وسط و آخر زمستان پنج ماهه (که در آن زمان فصل منحصر سال بوده است) نخست ایجاد شده و «میذیوی زرمی » و «پیتیش ههی » یعنی وسط بهار سه ماهه و آخر تابستان سه ماهه، بعدها یعنی پس از احداث فصول اربعه پیدا و معمول شده اند. ظاهراً این وجه بهترین فرضها و احسن وجوه حل این مسئله است بجز آنکه «مئیذیایری » اگرچه در وسط زمستان پنج ماهه واقع میشود منشاء ایجاد آن این نکته نبوده بلکه وقوع آن در وسط سال بوده است. تناسب بین گاهها قابل توجه است که با وجود اختلاف طول این گاهها درست سه تا از آنها در تابستان شش ماهه و سه تا در زمستان شش ماهه و همچنین چهار تا در تابستان هفت ماهه و دو تا در زمستان پنج ماهه واقع و بی کم و زیاد مطابق آن فصول بزرگتر بوده و هم معادل عده ٔ کاملی (بی کسر) از ماهها هستند و نیز هر جفتی از چهار تای اول نصف تابستان هفت ماهه را و هریک از دو تای آخری باز تقریباً نصف زمستان پنج ماهه را تشکیل میدهند ولی به احتمال قوی در این تقسیم پنج روز اضافی اندرگاه در نظر گرفته نشده و تقسیمات بر اساس سال 360 روز و نیم ماه 15روزه وضع شده و بنابراین فصل «مئیذیایری » نیز در اصل 75 روز بوده است نه 80 روز و بعدها بواسطه ٔ الحاق خمسه ٔ مسترقه بسال و تکمیل 360 روز به 365 روز ناچار بایستی آنرابر یکی از این فصول اضافه نمایند و لذا در گاهنبارهای ایرانی «مئیذیایری »... قرار داده شده است.
ارتباط گاههابا فصول طبیعی سال - این تقسیم سال به شش قسمت «پیریا» ظاهراً منافی با تقسیم دیگر اساسی که بتابستان وزمستان بدواً و بعدها بچهار فصل معروف سال نبوده بلکه ممکن است (ولو در ادوار بعد) هر دو نوع تقسیم یعنی از یک طرف چهار فصل معروف شمسی که تقسیم منظم و متساوی است و از طرف دیگر این تقسیم به اقسام شش گانه اوقات زراعتی و از نظر دهقانی پهلوبپهلو در جنب یکدیگر وجود داشته و جاری بوده باشند...
سال 360 روزه - چنانکه گفته شد این سال قمری - شمسی بوده ولی ظاهراً (اگر هم در دوره ای از ادوار سال 360 روز عملاً و رسماً بجای قمری معمول نبوده) اساس حساب روی 360 روزبوده یعنی در امور اجتماعی و معاملات و همچنین مخصوصاً در تقسیمات اساسی و عمده ٔ سال بفصول 360 روزه ٔ فرضی را اساس و مناط عمل قرار میدادند و بهمین جهت سال در واقع 24 نیم ماه 15روزه فرض شده که دو تا از آنهایک «پیریا» (یعنی «ایاثرم ») و سه تای دیگر («میذیوی زرمی » یا در واقع «زرمی ») و چهار تا یکی دیگر «میذی شم » و از باقی هر پنج تا یک پیریای دیگر «پیتیش ههی » و«مئیذیایری » و «همسپث مئیذی » را بعمل می آوردند. بعدها در موقع اتخاذ ترتیب سال شماری مصری (یعنی گاه شماری اوستائی جدید) و تبدیل سال به 365 روز، پنج روز اضافی (خمسه ٔ مسترقه) را به آخر یکی از قسمتها (ظاهراً نخست به آخر «مئیذیایری » و بعدها به آخر «همسپث مئیذی ») افزوده و آن را 80روزه قرار دادند. بنابراین ایجاد گاهنبارها اساساً در سال 360روزه شده و در واقع هم چنانکه ذکر شد پنج روز مسترقه بقول نویسندگان قرون اولای اسلامی جزو ماهها محسوب نبوده است.
چنانکه... اشاره شد این هم اصلاً ممکن است که در نزد قوم قدیم اوستا بعد از دوره ٔ سال قمری - شمسی و قبل از اتخاذ سال اوستایی جدید (365روزه) دوره ٔ دیگری نیز در میانه بوده که سال 360روزه و کبیسه ٔ یک ماه در هر شش سال معمول بوده است و حتی قرائن قوی برای این فرض موجود است. در آن صورت ممکن است که گاهنبار انقلاب صیفی و انقلاب شتوی در سال قمری - شمسی قدیمتر و بقیه ٔ گاهنبارها در سال 360روزه ایجاد شده باشند. بنابراین فرض، دوره ٔ اول را که آن را «سال اوستایی قدیم » اسم دادیم شامل این هر دو دوره ٔ متوالی باید شمرد. (گاه شماری صص 101-110).
...گاه شماری اوستایی قدیم متعلق بدوره ٔ قبل التاریخی است و از جزئیات آن و همچنین ترتیب کبیسه و غیره اطلاعی در دست نیست معذلک میتوان یقین داشت که کبیسه با اضافه ٔ یک ماه سیزدهم در هر چند سال (شاید در آخر ماه ششم) بعمل می آمده چه این نوع کبیسه در غالب ملل و خصوصاً آنها که سال قمری داشته اند مانند هندیهای قدیم و بابلیها و عربها و یهود و یونانیها و غیرهم معمول بوده است. (گاه شماری ص 115).

فرهنگ عمید

سرود

نغمه، آواز،
(موسیقی) آواز طرب‌انگیز یا هیجان‌آمیز که چند تن با هم به یک آهنگ بخوانند،
(موسیقی) سازی زهی و آرشه‌ای با دستۀ کوتاه و کاسۀ دوتایی بزرگ و کوچک که اغلب در سیستان و بلوچستان و پاکستان نواخته می‌شود، قیچک،
* سرود ملی: (موسیقی) سرود رسمی یک کشور که حاکی از وطن‌دوستی و غرور و افتخارات مردم آن کشور است،

واژه پیشنهادی

خط اوستایی

دن دپیری

معادل ابجد

سرود اوستایی

758

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری